دلتنگی ای دختری به اسم من

خداروشکر روزی خوبی دارہ میگذرہ

پایان نامم تموم شد دیروز رفتیم برای صحافی کلی خوشگل شدش . ذوق کردم! 

نمرشم اومد ۲۰ داد بھم . برای این ۲۰ خیلی زحمت کشیدم . ۲۰ گرفتن از این استاد خیلی چسبید بھم.

خدایا شکرت برای روزای قشنگی که در پیش رو. 

 

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

ینی من خودمم بکشم نمیتونم کاری که مطابق میلم نیست بکنم

حتی تظاھر ھم نمیتونم بکنم . نمیسازہ بھم انگاری 

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

جدا از ھمه ی سختی ھا ھمه این اتفاق ھای عجیب و قریبی که این چند وقت افتاد

حضور تو به زندگیم نوری تازہ بخشید

باعث شد بفھمم ھستی . باعث شد بفھمم کرامتت خیلی بیشتر از غضبته . خیلی چیزارو حس کردم.... خیلی....

مرسی که ھستی

الھی روزی نیاد ک فراموشت کنم .گمت کنم

الھی ھمیشه کنارم باشی و من ببینم

به دیدہ من نوری بدہ ک حست کنم. 

دوستت دارم

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

نمیدونم چرا گاھی آرامشمو از دست میدم . وقتی معنی ندارہ نا اروم بودن وقتی تو ھستی

چرا دچار تنش میشم وقتی پشتم کوہ؟

وقتی میشه تو دل یاد تورو داشت 

وقتی میشه با نور تو ھمه ی تاریکی ھارو روشن کرد

ھمه ی نرفته ھا رو رفت و ھمه ی جادہ ھارو فتح کرد

وقتی که با تو زمان معنی ندارہ .ھمه ی نشدنی ھا تو لحظه ای شدنی میشه و ممکن.

ھمونطور ک ھمه شدنی ھا تو آنی نابود میشن و ناممکن....

 

خدایا دستمو بگیر بزار با تو ای دنیارو فتح کنم...

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

واقعا چه دردی که ھرکی به دستت میارہ یا بھت نزدیک میشه .دیگه اون آدم قبلی نمیشه؟

 

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

نمیدونم تھش چی میشه . فقط کاری ک دلم بھش گواہ رو میکنم . بدون ھیچ دروغ و دقلی . بدون حتی ذرہ ای ناخالصی

خدایا مثل ھمیشه ھوامونو داشته باش

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

اینجا برام شدہ مثل یه دفترچه خاطرات ھر چقدرم بی مخاطب باشم بازم میام مینویسم دلتنگی ھامو

اتفاق ھای زیادی افتادہ

شنبه عروسی بود . ھمه چی خوب بود . ھمه میگفتن کلی خوشگل شدم☺️

بازم عرعسی داریم البته اینبار عروسی پسر عمه

 

این روزا تنھا چیزی که از خدا میخوام صبر . روزھای سختی شدہ اما من دلم گرمه

خدا آخر و عاقبت ھممون رو بخیر کنه

این روزا بدجور محتاج دعام

خوشحال میشم اگه کسی خوند اینجارو از روی بزرگواری نظر لطفی ھم به من داشته باشه

التماس دعا

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

راستش دلم گرفته

ھر وقت دلم میگیرہ میام سراغت . 

جز تو کسی نیست آغوشی نیست فھمی نیست

ناشکریتو نمیکنم ولی این وقتا از ھمه آدمای اطرافم بدم میاد دلزدہ میشم

کی که جز تو منو اونطوری ک باید درک کنه ؟ بفھمه؟

بازم دلتنگی ھامو اوردم برات

ببخشید که مثل خیلی از کار ھای دیگه قشنگ حرف زدن باھاتو بلد نیستم

امیدم فقط به وجودته به درک نورته

به حضورته

منو ببخش و کمکم کن که جز تو ھیچکسی نیست.

 

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

امروز من گزیدہ چندتا اتفاق بود ک شاید درج شدن یا نشدنش ھیچ اھمیتی نداشته باشه اول این که موھامو رنگ کردم ولی خیلی ھم خرسند ھستم از این موضوع  :)) تازہ اولین باری ھم ھست ک ھمه ی اعضای خونه دارن تایید میکنن که خوب شدم و مھمتر از ھمه این که عوض شدم  :)) معولا از آرایشگاہ که میومدم خونه واکنش ھا اینطوری بود که مامان یکم عاقل اندر سفیه نگام میکرد بعد میگفت الان کاری کردی ؟ رنگ کردی ؟ منم جای جواب شبیه دو نقطه خط صاف میشدم نگاش میکردم .اون طفلکم با یه حالت معصومی میگفت به خدا قبلشم ھمین شکلی بودی :))) داداشم که میگفت ما که نفھمیدم چی شد ولی مبارکه ! بابا ھم معمولا چی دلتنگی ای دختری به اسم من ...

فک کنم بعد یک و سال نیم دوری اومدم

بی نام و نشونو غریب 

اینجوری راحت ترم 

ھر چند ک اینجا ھم کلی بی بخار و ساکت شدہ :)

دلتنگی ای دختری به اسم من ...

اولین باری که فھمیدی یه داستانی که برات تعریف شدہ میتونه دروغ باشه رو یادته؟ اون اولین بار ھایی که مثلا یه چیزو برات تعریف میکردن و تو با سادگی تمام باور میکردی گاھی ھم ممکن غصه میخوردی و نگران میشدی حتی ولی بعد یه نفر سومی میومد و میگفت تو چقدر سادہ ای بابا این حتما میخواست فلان کارو کنه  بعد این داستان برای تو سرھم کردہ. یا یه ھمچین چیزایی بعد وقتی تو با چشمای گرد شدہ نگاھش میکردی . میشست برات با جزئیات از احتمال ھایی ک وجود دارہ میگفت . احتمال ھایی ک  شاید حتی ھیچکدوم در حالت عادی به ذھنت ھم نمیرسید . اون لحظه ھا صرف نظر از این که ته داستان واقعا راست ب دلتنگی ای دختری به اسم من ...

خدایا دلم تنگ است و باز برای تو مینویسم

برای تو مینویسم و برای تو میگویم 

برای تو میگویم و از برای تو می گویم

که جز تو نه یاری ست نه دلداری 

دلتنگی ای دختری به اسم من ...